در اینجا توضیحات و تصاویر مربوط به اپیزود ۲۴ میدنایتکست و اولین قسمت مجموعه کوبریک، یعنی از بچگی کوبریک تا زمان ساخت فیلم «راههای افتخار» رو میبینید.

در اپیزود گفتیم که جیکس، پدر استنلی اول اسمش جیکوب بوده و خانواده یهودی داشته، اما چون خودش چندان تعلقی به دین یهود نداشت، اسمش رو به جیکس تغییر داد. پدر جیکس اتریشیالاصل بود که به آمریکا مهاجرت کرده بود.

جیکس کوبریک پزشک بود و وقتی درسش تموم شد با یه مهاجر اتریشی دیگه به اسم گرترود ازدواج کرد.

یک سال بعد از این ازدواج، در ۲۶ جولای ۱۹۲۸، استنلی کوبریک در منهتن متولد شد.

چند سال بعد هم خواهرش به دنیا اومد.
کوبریک اصلا علاقهای به درس و مدرسه نداشت، نمرههاشم همیشه افتضاح بود و به چیزی علاقه نشون نمیداد، تا اینکه باباش براش یه دوربین عکاسی خرید و کوبریک عاشق دوربین شد.

عکسی از خودش همراه اولین دوربینش پیدا نکردم، اما دوربینه همچین دوربینی بوده. گرافلکس پیسمیکر، که خیلی هم دوربین سنگینیه و کار کردن باهاش سخته، اما به هر حال به قدری برای کوبریک جذاب بود که مسیر زندگیش رو عوض کرد.

اینم تصویری از یکی دیگه از علایق کوبریک در دبیرستان، زدن درام.
یکی دیگه از چیزهایی که بزرگوار بهش علاقه داشت، شطرنج بازی کردن بود. توی دبیرستان شطرنج رو شروع کرد و تا سالهای سال هم ادامهاش داد.

دوران مدرسه اصلا برای کوبریک دوران خوبی نبود. نمرههاش خوب نبودن و همیشه تو اون دوران ترس و دلهره داشت، حتی از کتاب خوندن متنفر بود، اما به هر حال هر طوری که بود، اون دوران هم تموم شد و کوبریک از دبیرستان فارغالتحصیل شد، اما چه چیز باعث شد کوبریک مسیر خودش در زندگی رو پیدا کنه؟

تئودور روزولت در ۱۲ آوریل ۱۹۴۵ به طور ناگهانی درگذشت و همه مردم رو در شوک فرو برد. فردای اون روز، کوبریک که هنوز دبیرستانی بود تو راه مدرسه عکسی گرفت که زندگیش رو عوض کرد.

کوبریک این عکس رو گرفت و برای مجله LOOK فرستاد که یک دوهفتهنامه بود. کارمندی که عکسهای رسیده رو بررسی میکرد خیلی از این عکس خوشش اومد و از کوبریک خواست باز هم عکسهای خوبش رو برای مجله ارسال کنه. وقتی هم که کوبریک از دبیرستان فارغالتحصیل شد، مجله لوک بهش پیشنهاد گذروندن یک دوره کارآموزی تو دفتر این مجله رو داد و کوبریک بین سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰ برای مجله لوک کار میکرد.

عکسهایی که اون سالها برای مجله گرفته رو در یه اکسترای دیگه میذاریم که ببینید.

کوبریک توی عکاسیش خیلی از آقایی به نام وی جی (weegee) که اسم اصلیش آرتور فلیگ بود الهام گرفت. وی جی یه عکاس خبری بود که با رادیو، بیسیم پلیس رو شنود میکرد و زودتر از خود پلیسا میرسید سر صحنه جرم. این آقا تو ساخت خیلی از فیلمهای نوار اثر گذاشته، مخصوصا روی کوبریک، و کوبریک بعدها ازش دعوت کرد توی فیلم «دکتر استرنج لاو» بازی کنه.

استنلی کوبریک ۱۹ ساله، در سال ۱۹۴۸ با توبا متز، یکی از هممدرسهایهاش ازدواج کرد. با هم یک آپارتمان اجاره کردن و کوبریک عکاسی میکرد و شطرنج بازی میکرد و دوتایی با هم سینما و کافه میرفتن و زندگی جریان داشت خلاصه.

خانم توی عکس هم همون توبا متز، همسر اول کوبریکه که توی این عکس به عنوان سوژه برای عکس کوبریک ژست گرفته و عکاس این عکس کوبریکه.

الکساندر سینگر یکی از دوستهای دبیرستان کوبریک بود. محصول این دوستی، شد اولین فیلم کوبریک. فیلمی به اسم day of fight یا «روز مبارزه» که داستان یک روز از زندگی یک بوکسور رو روایت میکرد. یه طور فیلم مستندگونه. قضیه این بود که کوبریک برای مجله لوک، از یک روز از زندگی یک بوکسور عکس گرفت و این عکسها نقطه عطفی تو کارنامه اش شدن. بعد از اون حس کرد آماده ساختن اولین فیلمشه، و ایده رو هم از روی همین پروژه عکسها گرفت و با پسانداز این سالها و به همراه دوستش سینگر، شروع به ساختن این فیلم کوتاه کردن. کمپانی ای به اسم RKO این فیلم رو خرید و کوبریک با دیدن فیلمش روی پرده خیلی متأثر شد و تصمیم گرفت خودش رو وقف ساختن فیلم کنه.
الکساندر سینگر هم که اینو دید، چند تا کتاب آموزشی سینما که خودش قبلا خونده بود به کوبریک معرفی کرد. دوتا از اون کتابها اینا هستن:

شکل فیلم (Film Form) نوشته آیزنشتاین | در ایران توسط انتشارات نیلوفر چاپ شده.
تکنیک فیلم (Film Technique and Film Acting) نوشته فسولت پودوفکین | ترجمه پیدا نکردم
کتاب دوم در واقع ابتدا دو کتاب بود که بعدها در قالب یک مجموعه چاپ شدند.
این کتابها رو فیلمسازان اهل شوروی نوشتن، که کوبریک باهاشون این مشکل رو داشت که میخواستن از همهچیز برای گسترش ارزشها و عقایدشون استفاده کنن. مثلا در مورد آیزنشتاین گفته: «سبک سینمایی پیشرویی داره، اما آثارش بیظرافته»، اما از اون ظرف واقعاً شیفته پودوفکین شد. پودوفکین خیلی به تدوین اهمیت میداد و میگفت «فیلم، گرفتن یک نمای خوب نیست، بلکه هنر برش دادن در اتاق تدوینه». پودوفکین واقعاً روی کوبریک اثر گذاشت و علاقه زیاد کوبریک به تدوین و اهمیتی که به این عنصر میده هم بعدها در کارهاش کاملاً دیده میشه.

بعد از اون فیلم، کمپانی به کوبریک پیشنهاد یه همکاری دیگه هم در مورد یه کشیش مکزیکی داد که کوبریک قبول کرد و محصولش شد فیلمی کوتاه به اسم «پدر پرنده» یا Flying padre .

بعد از تجربه ساختن این دو فیلم کوتاه، کوبریک اولین فیلم بلندش رو ساخت. فیلمی به اسم «هراس و هوس» یا Fear and Desire.

فیلم هراس و هوس با بودجه کمی ساخته شد و کوبریک در طی ساختنش همیشه با مشکلات مالی درگیر بود، حتی مقاطعی مجبور شدن کار رو تعطیل کنن تا دوباره پول دستشون بیاد، مثلاً چندتایی مستند و فیلم سفارشی ساخت. زندگی مشترکش با توبا هم خیلی خوب پیش نمیرفت و بعد از اکران فیلم رسماً از هم جدا شدند. توی عکس بالایی هم مشخصه خانم توبا خیلی خوشحال نیست و این کار براش خستهکننده است.

تو این فیلم هیچ نشانه ای از نبوغ و استعداد کوبریک دیده نمیشه. البته این تنها فیلم سفارشی کوبریک هم نبود، چند فیلم دیگه هم ساخت که اسمشون مشخص نیست اما مثلا موضوع یکیشون همبستگی جوانان در دنیاست و به سفارش وزارت خارجه ایالات متحده ساخته شده بود.

با وجود همه مشکلات، کوبریک تونست برای فیم اکران خصوصی بگیره، و منتقدها یکسری نقد نسبتاً سفارشی روی فیلم نوشتن (که نمونههاش رو توی عکس میشه دید)، و همین نقدهای سفارشی آقای ژوزف برستین که تو کار پخش فیلمهای ایتالیایی بود رو راضی کرد فیلم رو اکران کنه (اسم این آقا پایین پوستر هست).

یه کار دیگهای هم که کوبریک برای بیشتر دیده شدن فیلم کرد این بود که عکس ویرجینیا لیث، بازیگر فیلم رو با بکینی گذاشت روی پوستر، چیزی که هیچ جای فیلم دیده نمیشه (ولی ظاهرا بعدا حذف شده این عکس، توعکس بالایی خبری ازش نیست)
فیلم درگیشه تقریباً شکست خورد و خود کوبریک هم بعدها گفته آرزو میکنه میتونست این فیلم رو نابود کنه و کاش اصلا اونو نساخته بود، اما به هر حال رنج زیادی برای ساختن فیلم کشید و خودش گفته این رنج معلمش تو راه فیلمسازی بوده.
فیلم بعدی کوبریک، فیلمیه به اسم «بوسه قاتل» یا Killer’s kiss، که شخصیتهاش یه دختر رقصنده و یک بوکسور هستن. بوکسور به خاطر اینکه کوبریک میخواست از ایدههاش برای فیلم روز مبارزه دوباره استفاده کنه و رقصنده، تحت تأثیر زن جدیدی که در زندگیش اومده بود و رقاص باله بود، یعنی روث سوبوتکا. فیلم سکانس باله هم داره که خیلی هم طولانیه و همین خانم روث توش رقصیده.



متأسفانه این فیلم هم فیلم موفقی نشد، و باز خود کوبریک گفته با وجود تمام تلاشهایی که کردم، فیلمم در حد یه پروژه دانشگاهیه. با این حال یونایتد آرتیستس (کمپانی چارلی چاپلین و شرکا) فیلم رو خریدن و اکران کردن.
بعد از فیلم بوسه قاتل، کوبریک با کسی آشنا شد که خیلی رو زندگیش تأثیر داشت. آقایی به نام جیمز بی. هریس.

هریس و کوبریک خیلی زود با هم دوست شدن و کمپانی فیلم هریس-کوبریک رو پایهگذاری کردن. خیلی رابطهشون هم با هم خوب بود و واقعا هریس پابهپای کوبریک برای فیلمها زحمت میکشه از اینجا به بعد.
اولین فیلمی که این دو نفر با هم ساختن، فیلم Killing یا کشتنه. هریس کتابی خوند به اسم clean break و به کوبریک پیشنهاد داد از روی این کتاب یه فیلم بسازن. قرار شد کارهای مالی و به اصطلاح تهیهکنندگی فیلم رو هریس انجام بده و کارای خود فیلم رو کوبریک. کوبریک هم که قبلا با چند تا نویسنده آشنا شده بود، یکیشون به اسم جیم تامپسون رو آورد تا با هم فیلمنامه رو از روی کتاب دربیارن.



این سکانس از فیلم کشتن، در آکادمی شطرنج و چکرز «هاوس فلیِ» نیویورک (جایی که کوبریک شطرنج بازی میکرد) ضبط شده بود. بازیگر وسط کادر کولا کواریان یکی از دوستان شطرنجباز کوبریک بود که با دعوت کوبریک در فیلم کشتن بازی کرد.
فیلم ساخته شد و یونایتد آرتیستس هم که توی فیلم سرمایهگذاری کرده بود اونو اکران کرد، اما با اینکه فیلم خوبی هم شد باز هم خیلی موفق نشد و سرمایهای هم که هریس از جیب خودش و پدرش گذاشته بود تقریباً از دست رفت، اما با کوبریک تصمیم گرفتن سهم خودشون از فیلم رو هم به یونایتد آرتیستس بفروشن و با پولش ساخت فیلم لولیتا رو شروع کنن، اما قبل از لولیتا، فیلمهای راههای افتخار و اسپارتاکوس ساخته شدن.
راه های افتخار این طور شروع شد که کوبریک کتابی به اسم «راههای افتخار» رو به هریس معرفی کرد. هریس هم خوند و خوشش اومد و رفتن امتیاز کتاب رو خریدن و دوباره تامپسون رو آوردن تا از روی کتاب فیلمنامه بنویسن. هریس هم تونست یونایتد آرتیستس رو راضی کنه برای ساخت و اکران فیلم. در خلال همین نهایی شدن فیلمنامه و شروع کار، روث سوبوتکا از کوبریک جدا شد.
اما از اون طرف، هریس-کوبریک موفق شدن کرک داگلاس رو که ستاره بزرگی بود (و هست) بیارن توی فیلمشون. فیلم هم در مونیخ ساخته شد.

همونجا توی آلمان هم کوبریک که حالا مجرد بود، با خانم بازیگری آشنا شد به اسم کریستین هارلان، که اون هم یه سکانس کوتاه توی فیلم بازی کرده (هر چند هریس خیلی موافق نبود)


(اسپویلر برای قسمتهای بعد: کوبریک بعدها با این خانم کریستین هارلان ازدواج میکنه و تا آخر عمر هم با هم میمونن)